علت پیدایش درد و رنج در دنیا، و راه رهایی از آن چیست؟ برای یافتن پاسخ به این سوال، لازم است به زمانی برگردیم که جهان تازه آفریده شد و ببینیم بدی از کجا، کی و چگونه وارد جهان شد. در آخر باب اول پیدایش بعد از آنکه خدا جهان را آفرید، می خوانیم: "خدا هر چه ساخته بود دید و همانا بسیار نیکو بود" (پیدایش ۱:۳۱). بله هر آنچه خدا آفریده بود نیکو بود و زندگی آدم و حوا در حضور خدا نیز سرشار از نعمتهای نیکوی او بود. ولی از روزی که آدم و حوا تصمیم گرفتند که آگاهانه از اطاعت خدا سر باز زنند و دست به گناه برند، خلقت نیکوی خدا به علت گناه عظیم "اطاعت نکردن از خدا"، دست به گریبانِ بدی شد.
اگر بابهای بعدی را به دقت مورد مطالعه قرار دهیم، خواهیم دید که خیلی زود نتایج این گناهِ عظیم یعنی موت (مرگ روحانی یا جدائی از خدا تا به ابد)، ترس، خجلت، دیده شد. روابط شیرین و صلح آمیز تبدیل به خودخواهی، جاه طلبی، حسد و حتی نفرت و برادرکشی گشت. قائن برادر خود هابیل را کشت و شرارت روز بروز در جوامع بشری بیشتر ریشه دوانید و به جایی رسید، که خدایی که گفت "هر چه ساخته بود نیکو بود"، "دید که شرارت انسان در زمین بسیار است و هر تصور از خیالهای دل وی دایماً محض شرارت است، ... پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود، و در دل خود محزون گشت و گفت "انسان را که آفریده ام از روی زمین محو سازم ... اما نوح در نظر خداوند التفات یافت (پیدایش ۶:۵-۸).
هر چه علم و تمدن پیشرفت کرد، گناه صورتهای پیشرفته تری بخود گرفت که نتیجۀ آن درد و رنج، بدی، خودخواهی، غرور، و سرپیچی از انجام اوامرِ خدا می باشد. البته خداوند با دیدن این همه شرارت محزون می شود، زیرا او ما را "به صورت خود آفرید" (پیدایش ۱:۲۷). تا با ما در رابطه باشد. ولی مردمی که "راستی را در ناراستی باز می دارند"، رابطه خود را با خدا قطع کردند، خدا نیز آنان را "در شهوات دلِ خویش به ناپاکی تسلیم فرمود تا در میان خود بدنهای خویش را خوار سازند" ( رومیان ۱: ۲۴). ولی ما که به عیسی مسیح ایمان می آوریم، بخاطر مسیح در نظر خداوند التفات می یابیم، و خدا روح خود را در ما ساکن می گرداند، تا "نور معرفت جلال خدا در چهرۀ عیسی مسیح از ما بدرخشد" (دوم قرنتیان ۴:۶) و به تدریج به "شکل پسرش در آییم (رومیان ۸:۲۹) بلی، "لطف و فیض خدا نسبت به ما به قدری زیاد بود که حتی حاضر شد به قیمت خون فرزندش تمامِ گناهان ما را ببخشد و ما را نجات دهد" (افسسیان ۱:۷).