در انجیل می خوانیم: عیسی مسیح "چون به اورشلیم نزدیک شد و شهر را دید، بر آن گریست. ... زیرا از موعد دیدار خداوند با خود غافل ماند" (لوقا ۱۹:۴۱-۴۴). آیا تا بحال برایتان اتفاق افتاده که هر چند در مجلس سرور و شادمانی شرکت کرده اید و یا در میان دوستان و آشنایانی که خوش می گذراندند، بوده اید ولی در عین حال قلباً غمگین و حتی گریه کرده باشید؟ پاسخ معلوم نیست. ولی آنچه مسلم و حقیقت دارد اینست که در زندگی زمینی عیسی مسیح این چنین رویدادی به وقوع پیوست و چگونگی آن در انجیل به قلم لوقا به ثبت رسیده است. برای روشن شدن مطلب بهتر است آیات مربوط به این رویداد را در انجیل لوقا مورد مطالعه دقیق قرار دهیم، تا از "موعد دیدار خداوند" با ما غافل نمانیم! زیرا خدا را شکر، هنوز درٍ فیض و رحمت او به روی ما باز است و او بر در قلب هر یک از ما ایستاده و می کوبد تا با ما دیدار نماید! (مکاشفه ۳:۲۰).
چرا مسیح براورشلیم گریه کرد؟ آیا او با دیدن مناظر زیبای شهر یا دیدن ساختمانهای مجلل معبد (هیکل) گریه کرد؟ نه خیر، گریه او برای کسانی بود که داشتند فرصت نجات خود را از دست می دادند. فرصتی طلایی! زیرا صاحبِ نجات به میان آنان آمده بود، و آنان او را رد می کردند، و داشتند گناه نابخشودنی را مرتکب می شدند! عیسی مسیحِ مهربان این را می دید و دلش به حال آنان سوخت و گریه کرد. نکند امروز که: "زمانی است که در رحمت خدا به روی ما باز است، همان روزی است که خدا حاضر است به کمک ما بشتابد" (دوم قرنتیان ۶:۲). او را رد کنیم و صدای او را در این دعوت نشنویم! که می فرماید: "بیائید نزد من ای تمام زحمتکشان و گرانباران و من شما را آرامی خواهم بخشید" (متی ۱۱:۲۸). {در این آیه زحمتکشان و گرانباران کسانی هستند که برای مقبول شدن به درگاه خداوند، گرانبار شده و زحمات زیادی را بر خود هموار می سازند! منظور عیسی مسیح هم از "آرامی بخشیدن" همان مقبول کردن یا مصالحه دادن آنان با خدا می باشد!} در جائی دیگر از کلام خدا می بینیم که شخص دیگری هم در باطن، برای اورشلیم گریه می کرد این شخص نحمیا بود. در کتاب نحمیا باب دوم در این باره می خوانیم: روزی نحمیا که ساقی پادشاه بود و طبعاً می بایست خوشحال بنظر برسد، غمگین بنظر رسید. پادشاه از او پرسید بیمار که نیستی پس چرا غمگین بنظر میرسی؟ نحمیا در پاسخ می گوید: جان پادشاه به سلامت، چگونه غمگین نباشم حال آنکه اورشلیم خراب و دروازه هایش به آتش سوخته است.
حتماً افسانه "پوسی کت" را شنیده ایم - گربه ای که به دربار انگلستان راه یافت و وارد اتاق ملکه شد و مدتی آنجا ماند. در برگشتن از او پرسیدند: خوب گربۀ ملوس از زندگی ملکه تعریف کن که در آنجا چه دیدی. گربه جواب می دهد، در زیر تخت ملکه موش بزرگی دیدم. این افسانه حقیقت بزرگی را بر ما فاش می سازد و آن اینکه "هر کس آنچه را که در دل دارد آن را می بیند! آیا بهتر نیست که هم اکنون به دل خود بنگریم و ببینیم که در آن چه نوع احساس و چه نوع تصمیم به اقدام نسبت به اطاعت از فرمان بزرگ مسیح در آخر باب ۲۸متی، دیده می شود! عیسی مسیح و نحمیا، رحم بر حال زار مردم ساکن اورشلیم را در دل داشتند و برای آنان گریه کردند و غمگین بودند. ما که حال زار کسانی را که خدا ما را با آنان در تماس قرار می دهد می بینیم آیا به حال زار آنان گریه می کنیم و غمگین هستیم؟ بویژه هم میهنان عزیزی که بسیاری از آنان در تکاپوی یافتن حقیقت هستند و کسی را ندارند تا بشارت "راه، راستی و حیات" یعنی عیسی مسیح زنده را به آنان نشان دهد عیسی مسیح و نحمیا نه تنها بر حال مردم گریستند و غمگین بودند بلکه برای نجات و رفاه حال آنان اقدام کردند: مسیح به خاطر نجات مردم از ورطه هلاکت، جان خود را بر صلیب فدا کرد تا جان آنانی را که با تمام دل و جان به او ایمان می آورند، "از هر ناراستی پاک سازد"، (اول یوحنا ۱:۹) و این وعده شیرین او را شامل حالشان بگرداند: "باز می آیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا هر جایی که من می باشم شما نیز باشید" (یوحنا ۱۴:۳). نحمیا نیز جان خود را به خطر انداخت تا جان مردم را از حملات دشمن محفوظ بدارد تا بتوانند آزادانه خدای واحد حقیقی را در مسیح، که خدا وعده آمدن او را به آنان داده بود پرستش نمایند."وقت به سرعت میگذرد و عمرمان به پایان می رسد. پس بیدار شویم زیرا وقت بازگشت خداوند نزدیکتر است از آن زمان که ایمان آوردیم. "شب" به پایان خود رسیده و "روز" نزدیک است" (رومیان ۱۳:۱۱-۱۳). توجه: {این آیه در قرن اول مسیحیت نوشته شده است الان وقت بازگشت مسیح خیلی نزدیک تر شده است} نکند کسی الان از ایمان آوردن به مسیح غافل بماند زیرا در بازگشت مسیح موعد دیدار پایان می یابد.